سلام ورتا جان
من تا حالا چند بار اومدم ÷يشت ولي بوت ميشدم
نمي دونم چرا؟
ولي خب به هر حال آپم
منتظرتم
يا علي
در يک روز باراني با تو آشنا شدم؛
رفتيم، گفتيم، خنديديم ، چقدر خوش بوديمخيس شديم!
و هنوز باران ميباريد که از هم گذشتيم؛ تو به سوئي رفتي و من به ديگر سوخيس شديم!
..... و حالا وقتي باران مي بارد نمي دانم بخندم يا گريه کنم؟ زيرِ باران کدام خاطره را نگاه دارم و کدام را بشويم
سلام ورتا جون
نمي دونم تا حالا عاشق شدي يا نه . به نظر من عاشق شدن ما چيزي جز دروغ نيست چيزي جز بازي كردن با سرنوشت انسانها نيست من تو قداست عشق با يه دروغ فنا شدم .حالا حق دارم در بي نهايت دفنش كنم چون اون من رو تو خودم كشت و تو خودم دفن كرد.
ببخشيد به اندازه كافي بلاگم غمگينه ديگه تو نظراتم ناراحتت نكنم.
اميدوارم اگه عاشق شدي با عشقت عهد ببنديد دروغ تو عشقتون هيچ نقشي نداشته باشه
دوستت دارم موفق باشي
سلام برشما
نوشته زيبايي بود واحساس پاكي داشت آن هم دراولين نوشته وبلاگ.
از آشنايي باشما خوشحالم اميد دارم انديشه هاي ما بتواند درروشني بخشي ديدگاههايمان موثر باشد
بااحترام بسيار
برادرتان
راستي توي اولين پستتم غلط داشتي كوچولو
نويسم (( كهع ))متني براي نوشتن
اومدي بنويسي( كه ) دستت اشتباها به ( ع ) هم خورد
خوش ميگذره ؟
طرف ما نمياي ؟
يه سر به من بزن كارت دارم
سسسسسسسسسلااام
خوفي ؟
كجايي تو ؟
چطوري يا نه ؟