کاش باران ببارد
کاش بشود لبخند خورشيد رالمس کرد
کاش در پس اين نگاههاي سرد ويخ زده
به اندازه ي پهناي گلبرگ گل سرخ
قدري عشق
قدري مهر وجود داشته باشد
چقدر دلم هواي ديدن لبخند يک نوزاد را کرده
چقدر دلم هوس لمس معصوميت گونه هاي يک طفل شير خواره را کرده
هوس چهره ي آن دختر کوچولورا
که وقتي لبخندي تحويلش دادم
با نگاهش مرا در آغوش گرفت
آري، دلم هواي نگاههاي معصوم
دست هاي پاک ، قلبهاي لبريز از مهرباني کرده
من از تو چه خواستم اي زمانه ي غريب
جز يک شاخه گل سرخ زيبا
براي بوييدنش
براي لمس گلبرگهاي مخملينش...
آري کاش باران ببارد
دلم هواي باران کرده
هواي يک حوضچه،پر از زلالي آب